۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

شب


شب. تهران . پائیز. نه نم نم بارانی است و نه باد کهن پائیزی ، برگ ریزان هم که در این شهر شده کیمیا. با دسته کتابی که از شهر کتاب نیاوران خریده ام، خود را به نم لرز خیابان می سپارم.
در این فصا سال بعضی از خیابان ها دوست داشتنی تر می شوند. علیرضا دوست و همکار این روزها که همیشه همراه است زود تر به سوی سواری اش می رود تا به سوی خانه راه اُفتیم. سوار می شوم. بحث همیشه گی درباره ی انتخاب مسیر. از میدان ارتش می رویم به سوی شرق . پائیز تهران، بزرگراه های بی قواره را دوست داشتنی می کند.
تا انتها رفتیم و بزرگراه به آخرش رسید. به اشتباه و تصادفی به سمت چپ پیچیدیم و خود را در جاده ای یافتیم. جاده ای که به تازگی سامان داده شده. پیچ در پیچ و جالب. تاریکی جاده با مهتاب کامل تخفیف یافته بود و موسیقی پیمان یزدانیان به فضای مالیخولیایی آن جا می افزود. دره ی عمیقی در کنار دستمان و علیرضا پی مشابهت با فیلم نفس عمیق بود . آن شب گردی ها و آن اتفاق آخر. در همین حرف ها بودیم و در جستجوی جایی که بتوانیم دور بزنیم و برگردیم که چشمانم در انتهای نقطه ی دید به چراغ های گردانی خورد که بالای پیچ جاده توقف کرده بودند.
بدان سوی رفتیم و در کنار تعدادی دیگر از سواری های ردیف شده در کنار جاده ایستادیم. از سواری پیاده شدم و به سمت افرادی که در کنار جاده ایستاده بودند و از بالا درون دره ی عمیق را می نگریستند راه اُفتادم.
آتش نشانی در محل بود هر چند که نشانی از آتش نبود و آنها به امداد رسانی آمده بودند. هرچند که آمبولانسی هم دیده نمی شد.نزدیک رفتم. نرده های فلزی کنار جاده کاملا از جا درآمده بودند و چشمانت که پائین می رفت می توانستی چیزی شبیه سواری گران قیمت و مدل بالایی را ببینی که که درهم و داغان در قعر دره جا خوش کرده بود. کیسه های هوا باز شده بودند و شکر خدا همه ی سرنشینان جوانش در سلامت بودند فقط نگرانی و ترس در چشمانشان موج میزد.
این حال را می شناختم. درست هنگامی که قرار است خیلی بهت خوش بگذرد و درست در همان لحظه اتفاق نابسامی رخ می دهد اینطور می شوی. داستانی که برای دوستان درون دره پیش آمده. ایستادم و نگاه کردم. جرثقیلی برای بیرون آوردن آن آهن مچاله آمده بود. همه انگشتان اشاره ی خود را به سوی بانویی گرفته بودند که داشت از شیب تند دره به سختی بالا می آمد. اطراف را نگاه می کردم.همه جا سرشار از شور شب مهتابی بود. پائیز بود. سوار شدیم و برگشتیم. جاده تاریک بود. موسیقی ادامه داشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر