۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

واقعاً کسی از گربه هایِ ایرانی خبر نداره!


فرهنگ و هنر در جامعه یِ هیجانی از دو سو لطمه می خورد.اوّل آن که امکانِ طرحِ درست و عاری از حاشیه را نمی یابد و دو آن که، به همان دلیلِ اوّل، امکانِ نقد و بررسیِ فارغ از جهت گیری ها برایش فراهم نمی شود. چُنان جرقّه ای به دست می آید و لحظاتی ما را مفتون و ذوق زده یِ حضورش می کند و با مرورِ زمان به فراموشی سپرده می شود.
چه بسیار شعرها و داستان ها و فیلم هایی را می توان نام برد که در زمانی، به علّتی فراتر از ذاتِ خودِ اثر ،آمده و درخشیده اند، ولی امروز پس از سال ها جایگاهی در دسته بندی هایِ تاثیر گذارِ ما ندارند و آن ها را سطحی و گاه سخیف می یابیم، چه آن که در بُرهه ای که به دستمان رسیده اند گمان داشتیم بزرگترین اثرِ زمانه را یافته ایم.
فیلمِ کسی از گربه هایِ ایرانی خبر نداره ، آخرین ساخته یِ بهمنِ قبادی ، در چنین فضایی به دستمتان رسیده است.بحثِ ارزش گذاریِ فیلم نیست ولی آیا کسی می تواند منکرِ تاثیرِ زمان و نیز اتفّاقاتِ حاشیه ای در مطرح شدنِ این کار شود؟
همه ماجرایِ رکسانا صابری و آن نامه هایی را که بهمنِ قبادی نوشت و سپس موجِ رسانه ایِ وحشتناکی که با آن برخواست را به یاد دارند.جشنواره یِ کن نیز در شُرُفِ شروع بود. درست در همان زمان بود که فهمیدیم بهمنِ قبادی فیلمی ساخته که رکسانا صابری در آن دخیل بوده. بعد تر در عنوان بندیِ فیلم دیدیم که زیرِ عنوانِ مجری طرح نامش حَک شده.البتّه در پلانی از فیلم به هیبتِ رهگذری نیز دیده می شود.
بگذریم. فیلمِ قبادی یک تراژدی است درباره یِ جوانانِ ایرانی که به کارِ موسیقیِ زیر زمینی مشغولند.از هر رنگ و هر سِلک.با هزارن مسئله و ماجرا که در این فیلم با آن گلخانه ای تا شده است.
دختر و پسری به نامِ اشکان و نگار- نوازنده و خواننده یِ زیر زمینی - که می خواهند برایِ ادامه یِ موسیقی و اجرایِ کنسرت به لندن بروند وقصد دارند تا بَندی تشکیل دهند و با خود ببرند.مسیری زیر زمینی آغاز می شود و در این راه با جوانی آشنا می شوند همه فن حریف، که حامد بهداد آن را بازی می کند.
به این بهانه، فیلم ما را به لا لویِ خَفیّه و خوفیه یِ گروه هایِ موسیقی می برد و به این شیوه ایشان را به ما معرفی می کند.
این همه یِ ماجرایی است که روایتِ فیلم را شامل می شود. بحث ها درباره یِ گرفتنِ مجوزِ آلبوم و برگزاریِ کنسرت و باقی مسائل چیزهایی است که در فیلم هایِ سخیفِ گیشه ایِ همین سال ها دیده ایم، مثلاً پرِپرواز با بازی شادمهرِ عقیلی که پُزِ منتقد بودن را نیز داشت!
انکارِ جذابیّتِ گروه ها و نیز روابطِ آن ها سخت است. حدّاقل من که لذّت بردم و بسیار مایل شدم تا تعدادی از آن ها را که تا به حال نشنیدم بیایم و بشنوم،حتّا زاویه یِ نگاهِ همین جوانان به رفتن به آن سویِ آب ها ، که خود را مالِ این سرزمین می دانند و نمی خواهند از آن جدا شوند قابلِ ستایش است.
سختیِ آن ها برایِ آن که در جامعه بمانند و کار کنند و تمرین کنند، گاهی برایِ من گریه دار بود.
این که همسایه ها، یعنی همان کسانی که این جوانان قرار است برایِ آن ها موسیقی بسازند مُدام سببِ آزار آن ها می شوند.به شکلی که مجبور به تمرین در طویله می شوند.
دستِ آخر البتّه نااُمیدی است. کسی که باید اسبابِ خروجِ آن ها را فراهم کند گرفتار می شود. اشکان، آخرِ داستان در یک پارتی که اتفّاقی در آن است از ترسِ گرفتار نشدن از پلّه ها پرت می شود و ...و شقایق نیز هم چون پلانِ آخرِ فیلمِ مودیلیانی خود را از بلندی پرت می کند.
خُب، موضوع جذّاب است ولی نو نیست.از آن دست مسائلی که به درست یا غلط شده تابو و همین حرف زدن درباره یِ آن می تواند برایِ بخشی از جامعه مهم باشد.حتّا ما فیلم بین هایِ حرفه ای را شگفت زده می کند ، باعث می شود تا نتوانیم فیلم را بی واسطه ببینیم و ذهنمان را از حواشیِ ایجاد شده خلاص کنیم.
با این همه امّا فیلم ، فیلمِ خوبی نیست. روزنگاریِ صرفاً خام دستانه ایست از بخشِ عشقِ موزیکِ جامعه یِ جوانِ ایران که تا کنون بر رویِ تصویر، امکانِ ظهور نداشتند .ولی این دلیلِ کافی برایِ خوب بودنِ فیلم به مثابه یِ فیلم نیست.
بازی ها بسیار آماتوری و ضعیف است، نا بازیگرانِ فیلم خیلی نابازیگرند والبتّه لوازمی برایِ ابرازِ خلاقیّت نداشتند. حامد بهداد چون همیشه یک جوانِ عصبی – نه عصبانی- را نمایش می دهد و دیگر خسته شده ایم ازین روانی بازی هایِ این مارلون براندویِ خود خوانده.
البتّه از حق نگذریم که اجرایش با گروهِ دارکوب یکی از بهترین کارهایی است که در فیلم می بینیم و یا حدّاقل من این طور می اندیشم.
خطِ رواییِ داستان ، تکراری است و ساده انگارانه و حضورِ یکی از بهترین داستان نویسانِ موثرِ روزگارمان اصلاً دیده نمی شود و این- دیده نمی شود- به معنایِ آن دیده نشدن که مترادفِ درست و طبیعی درآمدنِ کار می گوییم، نیست.
پایان بندیِ فیلم ،اشاره به اتفّاقی دارد که چند سال پیش برایِ یکی از دست اندرکارانِ جوانِ سینما رُخ داد.همه آن را می دانند . در یکی دو فیلم مثلِ شبانه و حتّا تِله فیلم از آن استفاده شده است، دستمالی و سَر دستی و ذهنِ توطئه مندِ ما آن را جهت دار می یابد.
صدا و تصویر امّا فراتر از حدِّ تصور است. تورج اصلانی بسیار خوب و شُسته رُفته کار کرده. درباره یِ کار بلدی و اُستادیِ نظام الدین کیایی و بهمن اردلان نیز که کسی تردید ندارد. تدوینِ صفی یاری امّا ذوق زده است. اِم تی وی بازی هایِ فصل هایِ موسیقایی نه جذّاب در آمده و نه پیشنهادِ جدیدِ تصویری دارد، گو اینکه وقتی روایتِ فیلم این چنین دمِ دستی است بارِ اصلی باید به رویِ گُرده یِ این ها باشد،کاری که تورج اصلانی توانسته از پَس اَش برآید.
فیلم مرا کمی شگفت زده کرد، ولی در نهایت نا اُمید ماندم.چرا ما از این روحیّه یِ جهانِ سوّمیِ مان دست بر نمی داریم که وقتی به سوژه یِ نابی – بر فرضِ ناب بودن – قرار است بپردازیم ساده ترین و پیش پا اُفتاده ترین حالت را انتخاب می کنیم.
گمان می کنیم تابو بودن و جالب بودنِ سوژه کفایت می کند و دیگر لازم نیست به ابعادِ مختلفِ فیلم، مانندِ انگیزه ها و شمایلِ شخصیّت ها،شکلِ بازی ها و نحوه یِ بررسیِ مفاهیمی که قصد داریم به عنوانِ زیر متن به آن بپردازیم اهمیّت قائل شویم.
کسی از گربه هایِ ایرانی خبر نداره! یک افسوس است. افسوسی بزرگ. موضوعی جذّاب که با نگاهی روزمره و سیاست زده در لابلایِ حرف هایِ روزنامه ای با پرداختی اغراق شده و پر غُلُو به اثری نا تمام تبدیل شده.کاش فیلمسازانِ ما این نیرویی را که صرفِ بازی هایِ سیاسی می کنند تا چیزَکی بسازند برایِ ابرازِ عقیده هایِ روز و گرفتنِ پُز هایِ روشنفکری، از داشته ها و اندیشه ها برایِ ساختنِ اثری ماندنی استفاده می کردند.افسوس.

۱ نظر:

  1. نقد جالب و خواندنی بود...فیلم رو ندیدم ولی بسیار ازش شنیدم...از خودم میپرسم آیا بهمن قبادی امکاناتی برای هرچه بهتر ارائه دادن فیلمش داشت و استفاده نکرد یا واقعا اینجور امکاناتی وجود نداشت !!!

    پاسخحذف